اکبر عبدی میگوید:
یک روز سر سریال بودیم .
هوا هم خیلی سرد بود .
حسین از ماش...ین پیاده شد بدون کاپشن .
گفتم : این جوری اومدی از خونه بیرون ؟ نگفتی سرما میخوری ؟!
کاپشن خوشگلت کو ؟
گفت : کاپشن قشنگی بود ، نه ؟
گفتم : آره !
گفت : من هم خیلی دوستش داشتم ،
ولی سر راه یکی را دیدم که هم دوستش داشت و هم احتیاجش داشت ؛
ولی من فقط دوستش داشتم ...
خدایا مرا ببخش که در انجام کار خیر گاهی جار زدم و گاهی جا زدم ...
فقر را در واژه ها جستجو نکنیم کافی است به گربه های کوچه ها بنگریم !!اگر چاق بودند همسایه هایمان فقیرو بینوا نیستند واگر لاغرند مطمئن همسایه فقری داریم !!
شب عیدی به دنبال نقاشان واقعی جامعه بگردیم تا باشد که یک تابلوی واقعی از آرزوهایشان رابخریم !!
کاش ....
شادی تو شادی من ، و غم تو غم من میبود...
اگر ... می فهمیدم، خدایمان یکیست...
مدبرمان یکیست...
مدیرمان یکیست...