سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 
تاریخ : دوشنبه 91/1/28

در یک شهربازی پسرکی سیاه پوست به مرد بادکنک فروشی نگاه می کرد. بادکنک فروش برای جلب توجه یک بادکنک قرمز را رها کرد تا در آسمان اوج بگیرد و بدینوسیله جمعیتی از کودکان را که برای خرید بادکنک به والدینشان اصرار می کردند را جذب خود کرد. سپس یک بادکنک آبی و همین طور یک بادکنک زرد و بعد از آن یک بادکنک سفید را به تناوب و با فاصله رها کرد. بادکنک ها سبکبال به آسمان رفتند و اوج گرفتند و ناپدید شدند.

پسرک سیاه پوست هنوز به تماشا ایستاده بود و به یک بادکنک سیاه خیره شده بود! تا این که پس از لحظاتی به بادکنک فروش نزدیک شد و با تردید پرسید: ببخشید آقا! اگر بادکنک سیاه را هم رها می کردید آیا بالا می رفت؟

مرد بادکنک فروش لبخندی به روی پسرک زد و نخی را که بادکنک سیاه را نگه داشته بود برید و بادکنک به طرف بالا اوج گرفت و پس از لحظاتی گفت:

پسرم آن چیزی که سبب اوج گرفتن بادکنک می شود رنگ آن نیست بلکه چیزی است که در درون خود بادکنک قرار دارد.

دوست عزیز من، زندگی هم همین طور است و چیزی که باعث رشد آدمها می شود رنگ و ظاهر آنها نیست. مهم درون آدم هاست که تعیین کننده مرتبه و جایگاهشان است و هرچقدر ذهنیات ارزشمندتر باشند، جایگاه والاتر و شایسته تری نصیب آدم می شود.




ارسال توسط انجمن خیریه رهروان سیره علوی
 
تاریخ : شنبه 91/1/5

اکبر عبدی می‌گوید:
یک روز سر سریال بودیم .

هوا هم خیلی سرد بود .
حسین از ماش...ین پیاده شد بدون کاپشن .
گفتم : این جوری اومدی از خونه بیرون ؟ نگفتی سرما می‌خوری ؟!
کاپشن خوشگلت کو ؟
گفت : کاپشن قشنگی بود ، نه ؟
گفتم : آره !
گفت : من هم خیلی دوستش داشتم ،
ولی سر راه یکی را دیدم که هم دوستش داشت و هم احتیاجش داشت ؛
ولی من فقط دوستش داشتم ...




ارسال توسط انجمن خیریه رهروان سیره علوی
 
تاریخ : شنبه 91/1/5

یکروز وقتى کارمندان به اداره رسیدند، اطلاعیه بزرگى را در تابلوى اعلانات دیدند که روى آن نوشته شده بود:

دیروز فردى که مانع پیشرفت شما در این اداره بود درگذشت. شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه که ساعت10 در سالن اجتماعات برگزار مى‌شود دعوت مى‌کنیم

در ابتدا، همه از دریافت خبر مرگ یکى از همکارانشان ناراحت مى‌شدند امّا پس از مدتى، کنجکاو مى‌شدند که بدانند کسى که مانع پیشرفت آن‌ها در اداره مى‌شده که بوده است.

این کنجکاوى، تقریباً تمام کارمندان را ساعت10 به سالن اجتماعات کشاند. رفته رفته که جمعیت زیاد مى‌شد هیجان هم بالا مى‌رفت. همه پیش خود فکر مى‌کردند: این فرد چه کسى بودکه مانع پیشرفت ما در اداره بود؟

به هر حال خوب شد که مرد!

کارمندان در صفى قرار گرفتند و یکى یکى نزدیک تابوت مى‌رفتند و وقتى به درون تابوت نگاه مى‌کردند ناگهان خشکشان مى‌زد و زبانشان بند
مى‌آمد. آینه‌اى درون تابوت قرار داده شده بود و هر کس به درون تابوت نگاه مى‌کرد، تصویر خود را مى‌دید. نوشته‌اى نیز بدین مضمون در کنار آینه بود:

تنها یک نفر وجود دارد که مى‌تواند مانع رشد شما شود و او هم کسى نیست جز خود شما.

شما تنها کسى هستید که مى‌توانید زندگى‌تان را متحوّل کنید.
شما تنها کسى هستید که مى‌توانید بر روى شادى‌ها، تصورات و موفقیت‌هایتان اثر گذار باشید.
شما تنها کسى هستید که مى‌توانید به خودتان کمک کنید.

زندگى شما وقتى که رئیستان، دوستانتان، والدین‌تان، شریک زندگى‌تان یا محل کارتان تغییر مى‌کند، دستخوش تغییر نمیشود. زندگى شما فقط وقتى تغییر مى‌کند که شما تغییر کنید، باورهاى محدود کننده خود را کنار بگذارید.
و باور کنیدکه شما تنها کسى هستید که مسئول زندگى خودتان مى‌باشید.

ضمن تبریک سال نو امیدواریم امسال زندگی خود را متحول کنید .... 




ارسال توسط انجمن خیریه رهروان سیره علوی
 
تاریخ : سه شنبه 90/12/9

خدایا مرا ببخش که در انجام کار خیر گاهی جار زدم و گاهی جا زدم ...

 

 




ارسال توسط انجمن خیریه رهروان سیره علوی
 
تاریخ : شنبه 90/12/6

فقر را در واژه ها جستجو نکنیم کافی است به گربه های کوچه ها بنگریم !!‏اگر چاق بودند همسایه هایمان فقیرو بینوا نیستند واگر لاغرند مطمئن همسایه فقری داریم !!




ارسال توسط انجمن خیریه رهروان سیره علوی
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >