چقدر آینه چقدر نور اینجاست!
چقدر حس صمیمانه حضور اینجاست!
چقدر دل به تمنای عشق میشکند
چقدر پنجره جاری به سمت نور اینجاست
برای فیض تجلی تمام درها باز
برای اوج رهایی پل عبور اینجاست!
"جوادجعفرینسب/سبزوار"
آقا جان مرا در دعاهایتان فراموش نکنید.
- خیال میکنی فراموشت میکنم؟
- نه
- از کجا میدانی؟
- چون شما همیشه شیعیانتان را دعا میکنید. من هم یکی از آنها هستم.
- غیر از این چیز دیگری هم هست.
- هر وقت خواستی ببینی چقدر یاد تو هستم، ببین تو چقدر یاد منی و من در نظرت چطورم؟
* اصول کافی، ج 4، ص 469
ظرف میوه را گذاشته بودند وسط، نشسته بودند به خوردن.
یک میوه را تمام نخورده میانداختند دور، میوهی بعدی.امام ایستادند بالای سرشان:
- کسانی هستند به همان نصف میوهای که میاندازید محتاجاند.
خودتان نمیخورید لااقل به آنها بدهید.
* بحار، ج 49، ص 102
حرفهایشان کسی را نمیآزرد.
حرف کسی را قطع نمیکردند.
حاجت احدی را اگر برایش مقدور بود رد نمیکرد.
پاهایش را جلوی کسی دراز نمیکرد، تکیه نمیداد.
با هیچکس بد حرف نمیزد حتی با خدمهاش.
آب دهانش را جلوی کسی نمیانداخت.
قهقهه نمیزدند،تبسم میکردند.
میگفتند:بیادبیست در کوچه و بازار چیزی بخورید.
شبها کم میخوابیدند.زیاد روزه میگرفتند.
صدقه خیلی میدادند، مخصوصا در تاریکی شب...
* منتهی الآمال،ج2
رفتم منزل امام مهمانی.امام با احترام مرا پذیرفتند
.از من پذیرایی کردند و بعد نشستند کنارم به گفتوگو...
وسط حرف فتیله چراغ خراب شد و نور کم.
بلند شدم تا درستش کنم،امام نگذاشتند.چراغ را گرفتند تا خودشان درست کنند.
گفتند:منش خاندان ما نیست که مهمان را به کار بگیریم.پیامبر(ص) مارا از این کار منع کردند.
* بحار،ج49
به دیوار شهر طوس نزدیک شدیم،صدای شیونی بلند شد.رفتیم طرف صدا.
جنازهای افتاده بود روی زمین.چندنفر هم میزدند توی سر و صورتشان.
امام از اسب آمدند پایین.دستشان را گذاشتند روی سینه میت و گفتند:
"بهشت مبارکت باشد، نترس دیگر"
پرسیدم: چطور میشناسیدش آقا!؟ اولین باری است که آمدهاید طوس.
نمیدانی، هرروز صبح و شام اعمالتان را نشان ما میدهند.همهتان را خوب میشناسیم.
عمل خوبی ببینیم،شکر میکنیم و برای گناهانتان طلب عفو میکنیم.
* بحار، ج49، ص98
عصبانی شده بودند،اخمهایشان را کرده بودند توی هم.
- ساکت باش،خدایمان یکیست،پدرمان هم همینطور.ثواب و پاداش هم که به کارهای نیک است.
- زودباش، بگو همه خدمتکاران از سیاه و سفید بیایند سرسفره کنار من .
یکه خوردم.هیچوقت ندیده بودم بلند حرف یزنند.
فقط گفته بودم:سفره خدمتکاران را جدا بیندازیم.
* پارهای از بهشت
پیرمرد سرش را انداخته بود پایین.خجالت میکشید و معذرتخواهی میکرد. امام با لبخند دلداریاش میدادند. رفته بود حمام.امام را نشناخته بود.کمک خواسته بود.
امام هم پشتاش را حسابی لیف کشیده بودند.
* مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4
من خواب دیدهام که کسی از بهشت تو
یک شب برای من گل ریحان میآورد
انگار یوسفیست که در مصر عاشقی
رونق به شهر خامش کنعان میآورد
چیزی غریب نیست که آهو به اذن او
رو به کویر خشک بیابان میآورد
خورشید بیغروب خراسان بیگمان
بر هر غریب گمشده سامان میآورد
مشهد به یمن شما شد مشهدالرضا
نامی که معجزات فراوان میآورد...
"آزاده رستمی"
قطرهای از دریای معرفت امام مهربانیها:
- ادب هم نشینی با دیگران:
با دوست و دشمن حالت تبسم سخن میگفت.
کلام کسی را قبل از پایانش قطع نمیکرد.
هیچ نیازمندی را بیپاسخ نمیگذاشت.
- تواضع و فروتنی :
امام اصل کرامت انسان ها را همیشه پاس میداشت و دلیل تواضع خویش را در برابر طبقات مختلف مردم و توده ی آن ها را تساوی همه انسانها در برابر خداوند و برتری بعضی بر بعضی دیگر به تقوای الهی میدانست.
- سخاوت :
امام در هنگام بخشش طوری برخورد میکردند که افراد ذرهای احساس شرمندگی و حقارت نکنند.
- زهد و سادهزیستی:
انسان مؤمن در عین سادهزیستی و بیرغبتی به دنیا و دوری از تجملات طوری در جامعه ظاهر شود که مردم با دیدن او درس نظم و پاکیزگی گرفته و از دیدن او لذت ببرند.
- عفو و گذشت:
این بزرگوار درباره «حق الله» و «حق النّاس» را هیچگونه گذشت و اغماضی را صحیح نمیدانستند، ولی دربار? حقوق شخصی خویش بارها از افرادی که به آن بزرگواران ظلم و ستم کرده بودند،عفو و گذشت را سرلوحه خویش قرار میدادند.
- مهمانداری:
در سیره اخلاقی امام تکریم مهمان و احترام به او،در بالاترین صورت آن انجام میگرفت.
- ارزش دادن به اهل تقوا:
امام رضا (علیه السلام) فرمودند:
«مبادا عمل صالح و کوشش در عبادت را به اتکای دوستی آل محمد(ص) رها کنید،
و مبادا دوستی آل محمد(ص) و تسلیم در برابر امر آنان را به اتکای انجام عبادت رها سازید؛
زیرا هیچکدام از این دو،به تنهایی پذیرفته نمیشوند.»