سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 
تاریخ : چهارشنبه 91/3/3

گل آفتابگردان رو به نور می چرخد و آدمی رو به خدا 

رو به خدا

"اگر آفتابگردان به خاک خیره شود و به تیرگی,دیگر آفتابگردان نیست.
آفتابگردان کاشف معدن صبح است و با سیاهی نسبتی ندارد."
اینها را گل آفتابگردان به من گفت و من تماشایش کردم که خورشید کوچکی بود در زمین که هر گلبرگش شعله ای بود و دایره ای داغ در دلش می سوخت 
آفتابگردان به من گفت:"وقتی دهقان بذر آفتابگردان را می کارد,مطمئن است که او خورشید را پیدا خواهد کرد.
آفتابگردان هیچ وقت,چیزی را با خورشید اشتباه نمی گیرد اما انسان همه چیز راباخدا اشتباه میگیرد
آفتاب گردان راهش را بلد است و کارش را می داند.او جز دوست داشتن آفتاب وفهمیدن خورشید کاری ندارد.
او همه زندگیش را وقف نور میکند.در نور دنیا می آید و در نورمی میرد,نور می خورد و نور می زاید.
دل خوشی آفتابگردان تنها آفتاب است .

آفتابگردان باآفتاب آمیخته است و انسان با خدا..
 {بدون آفتاب,آفتابگردان می میرد وبدون خدا,انسان.}
 
او ادامه داد:"روزی که آفتابگردان به آفتاب بپیوندد دیگر آفتابگردانی نخواهد ماند
روزی که توبه خدا برسی,دیگر"تویی"نمی ماند.
من فاصله هایم را با نور پر میکنم,تو فاصله ها را چگونه پرمیکنی ؟"....
آفتابگردان این را گفت و خاموش شد.گفت و گوی من و آفتابگردان ناتمام ماند.
او در آفتاب غرق شده بود .جلو رفتم بوییدمش,بوی خورشید می داد و آخرین صحبتهایش هنوز درگوشهایم طنین انداخته بود:نام آفتابگردان همه رابه یاد آفتاب می اندازد .
نام انسان آیا کسی رابه یاد خدا خواهد انداخت؟ 
آن وقت بود که شرمنده از خدا روبه آفتاب گریستم...




ارسال توسط انجمن خیریه رهروان سیره علوی