تاریخ : دوشنبه 91/2/18
طلبه ای تعریف میکند: من یکروز در نجف به دکان سبزی فروشی رفته بودم، دیدم مرحوم قاضی خم شده و مشغول کاهو سوا کردن هستند، ولی بالعکس معهود، کاهوهای پلاسیده و آنهائی که دارای برگهای خشن و بزرگ هستند را بر میدارند.
من کاملا متوجه بودم، تا مرحوم قاضی کاهوها را به صاحب دکان دادند و ترازو کرد، و مرحوم قاضی آنها را زیر عبا گرفتند و روانه شدند.من در آن زمان طلبه ی جوانی بودم و مرحوم قاضی مرد مسن بود. به دنبالشان رفتم و عرض کردم:
آقا من سوالی دارم.شما بلعکس همه، چرا این کاهوهای غیر مطلوب را سوا کردید؟!مرحوم قاضی فرمودند:
این مرد فروشنده شخص بی بضاعت و فقیری است، و من گاهگاهی به او مساعدت میکنم، و نمیخواهم چیزی به او بلاعوض داده باشم تا اولا عزت و ابرویش از بین برود و ثانیا خدای نا خواسته عادت کند به مجانی گرفتن و در کسب ضعیف شود.
و برای ما فرقی ندارد کاهوی لطیف و نازک بخوریم یا از این کاهوها، من میدانستم که این کاهوها خریداری ندارند، و ظهر که دکان خود را میبندد آنها را بیرون خواهد ریخت، لذا برای عدم تضرر او مبادرت به خریدن آنها کردم..
( مهر تابان. ص 32)
ارسال توسط انجمن خیریه رهروان سیره علوی
.: Web Themes By ammar19.ir :.