سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 
تاریخ : پنج شنبه 90/11/6

وقتی بزرگ می شوی : دیگر خجالت می کشی به گربه ها سلام کنی و برای پرنده هایی که آوازهای نقره ای می خوانند دست تکان بدهی.
وقتی بزرگ می شوی : خجالت می کشی دلت شور بزند برای جوجه قمری هایی که مادرشان برنگشته.
فکر می کنی آبرویت می رود اگر یک روز مردم -همان هایی که خیلی بزرگ شده اند- دلشوره های قلبت را ببینند و به تو بخندند.
وقتی بزرگ می شوی : دیگر نمی ترسی که نکند فردا صبح خورشید در نیاید؛ حتی دلت نمی خواهد پشت کوه ها سرک بکشی و خانه ی خورشید را از نزدیک ببینی.
دیگر دعا نمی کنی برای آسمان که دلش گرفته؛ حتی آرزو نمی کنی کاش قدت می رسید و اشک های آسمان را پاک می کردی.
وقتی بزرگ می شوی : قدت کوتاه می شود، آسمان بالا می رود و تو دیگر دستت به ابرها نمی رسد و برایت مهم نیست که توی کوچه پس کوچه های پشت ابرها ستاره ها چی بازی می کنند.


آن ها آن قدر دورند که تو حتی لبخندشان را هم نمی بینی و ماه -همبازی قدیم تو- آن قدر کم رنگ می شود که اگر تمام شب را هم دنبالش بگردی پیدایش نمی کنی.
وقتی بزرگ می شوی: دور قلبت سیم خاردار می کشی و در مراسم تدفین درخت ها شرکت می کنی و فاتحه ی تمام آوازها و پرنده ها را می خوانی و یک روز یادت می افتد که تو سال هاست چشم هایت را گم کرده ای و دست هایت را در کوچه های کودکی جا گذاشته ای.
آن روز دیگر خیلی دیر شده ....
فردای آن روز تو را به خاک می دهند و می گویند : "خیلی بزرگ شده بود."

قبل از اینکه دیر بشه کاری بکن .... بزرگ بودنت رو نشون بده ...




ارسال توسط انجمن خیریه رهروان سیره علوی