سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 
تاریخ : دوشنبه 92/3/13

زنی در حال عبور او را دید او را به داخل فروشگاه برد و برایش لباس و
کفش خرید
و گفت مواظب خودت باش
کودک پرسید : ببخشید خانم شما خدا هستید؟
زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط یکی از بنده های خدا هستم
و کودک هم گفت که میدونستم شما با خدا نسبتی داری...





ارسال توسط انجمن خیریه رهروان سیره علوی
 
تاریخ : چهارشنبه 92/1/21

 




ارسال توسط انجمن خیریه رهروان سیره علوی
 
تاریخ : دوشنبه 92/1/19

اخمی ز نو آغاز کرد این گونه احسان می کند
زخم دلم را باز کرد این گونه احسان می کند
در این دیار بی کسی دنیای من بودست او
دنیای من پروازکرد این گونه احسان می کند
من شادمانی و خوشی از بهر او کردم طلب
او غم طنین انداز کرد این گونه احسان می کند
با رنج او رنجیده ام با ساز او رقصیده ام
آهنگ دیگر ساز کرد این گونه احسان می کند
من در تمنای گلی زآن باغ سبز چشم او
خود را به خواب ناز کرد این گونه احسان می کند
خواندم برای قلب او دنیایی از شعر و جنون
صد حرف من یک غاز کرد این گونه احسان می کند
بیچاره این مرغ دلم بال و پرش را بسته بود
بند از دوبالم باز کرد این گونه احسان می کند




ارسال توسط انجمن خیریه رهروان سیره علوی
 
تاریخ : سه شنبه 91/12/29

لبخند تو را چند صباحی ست ندیدم
یکبار دگر خانه ات آباد بگو "سیــــب"






ارسال توسط انجمن خیریه رهروان سیره علوی
 
تاریخ : سه شنبه 91/12/29
مرد فقیرى بود که همسرش از شیر گاوشان کره درست میکرد و او آنرا به تنها بقالى روستا مى فروخت. آن زن روستایی کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت و همسرش در ازای فروش آنها مایحتاج خانه را از همان بقالی مى خرید.   روزى مرد بقال به وزن کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، دید که اندازه همه کره ها 900 گرم است.
او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره ها را به عنوان یک کیلویی به من مى فروختى در حالى که وزن آن 900 گرم است.
مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: راستش ما ترازویی نداریم که کره ها رو وزن کنیم ولی یک کیلو شکر قبلا از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار دادیم .

یقین داشته باش که به مقیاس خودت برای تو اندازه مى گیریم.




ارسال توسط انجمن خیریه رهروان سیره علوی
   1   2      >