پيام
+
ياد دارم در غروبي سرد سرد
مي گذشت از کوچه ي ما دوره گرد
داد مي زد : کهنه قالي مي خرم
دسته دوم جنس عالي مي خرم
کاسه و ظرف سفالي مي خرم
گر نداري کوزه خالي مي خرم
اشک در چشمان بابا حلقه بست
عاقبت آهي کشيد بغضش شکست
اول ماه است و نان در سفره نيست
اي خدا شکرت ولي اين زندگيست؟
بوي نان تازه هوشش برده بود
اتفاقا مادرم هم روزه بود
خواهرم بي روسري بيرون دويد
*گفت آقا سفره خالي مي خريد...؟*

ميراب عطش
91/5/7
انجمن خيريه
*كمك به نيازمندان http://rahroalavi.parsiblog.com/Posts/54 كليك كنيد*
انجمن خيريه
کليک خوبه شايد يعني يک قدم به سمت جلو !
ميراب عطش
روح الله جان .. شعرت عالي .. اما ......
انجمن خيريه
اما چي ؟ !!!!
ميراب عطش
چه کنيم که همه مشکل دا شدن .. شايد يکي قادر به بروزش باشه اما خيلي ها با سيلي صورت سرخ ميکنن .. صف هاي مرغ بيانگر همين موضوع است که چه کرديم ..